بعد از سکوت / بیست و چهارم

پلههاي سقوط
برشي از يك مرثيه
باورهاي مريض
به نقاشيهاي متحرك معتادند
و قورباغههاي درشت
به مردابهاي راكد
اول؛
ميدانها،
توزيع عادلانهي آب و برقاند
دوم؛
زرگرها
ماليات هشت سالشان را
يكباره ميدهند
و صلح ميكنند
ناگهان
با ضمانت هشتساله!
سوم؛
خيابان پر است
از گربههايي
با چشمهاي درشت
دوپله يكي؛
اينجا پلههاي سقوط
و نمودارهاي اقتصادي
هميشه سر بالاست.
**
روي پلهي آخر؛
ايستادهام
چشم در چشم پيرمردي
كه بقچهي مهربانياش را
بسته است...
حتما اینجا را هم ببینید
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم دی ۱۳۸۹ ساعت 7:50 توسط سید ضیاءالدین شفیعی
|
در میانهی دههی چهل در مشهد متولد و در اوایل دههی شصت با شعر آشنا شدم، اما او از همان اول با من بود !